جدول جو
جدول جو

معنی ساده نگر - جستجوی لغت در جدول جو

ساده نگر
ساده لوح
تصویری از ساده نگر
تصویر ساده نگر
فرهنگ واژه فارسی سره
ساده نگر
خوش باور، زودباور، ساده دل، ساده لوح، مغفل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساده جگر
تصویر ساده جگر
بی مکر و حیله، بی کینه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ گَ)
حکاک. (منتهی الارب) (دهار) :
عقیق را چوبسایند نیک سوده گران
که آبدار بود با لبان تو ماند.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ نَ مَ)
ملیح. با نمک. نمک ناب و خالص:
ساده زنخدان بدم و ساده کار
ساده نمک بودم و ساده شکر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ رَ)
صاف. بیرنگ. پاکیزه. بی آلایش:
آب، نرم است ولی خائن طبع
ساده رنگ است ولی پیچ و خم است.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 572)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ جِ گَ)
کنایه از مرد خفیف العقل. (بهار عجم) (آنندراج). ساده لوح. ساده دل. سینه صاف. کنایه از مردم خفیف العقل بی نفاق. (مجموعۀ مترادفات)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ شَ /شِ کَ)
امردی که هنوز خط پشت لب برنیاورده باشد و بمناسبت لب شکر گفته (اند) . (آنندراج). بیریش. ساده رخ. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده عذار:
ساده زنخدان بدم و ساده کار
ساده نمک بودم و ساده شکر.
سوزنی.
بس دانۀ دلها که ز تن برد بتاراج
آن مور که گرد لب ساده شکران شد.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ طَ / طُو)
کنایه از آدمی بی تکلف. (بهار عجم) (آنندراج). صاف و صادق و بی ریا و راست و درست در هر کاری. (ناظم الاطباء).. ساده وضع:
مروت ساده طورت کرد اما
چه خود را خوب در کار تو کردم.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آنکه کار سادگان و ساده رویان دارد. بیریش. مأبون. تاز:
ساده زنخدان بدم و ساده کار
ساده نمک بودم و ساده شکر.
سوزنی.
، یک نوع از زرگری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوده گر
تصویر سوده گر
ساینده فلز و سنگ قیمتی خرد کننده احجار کریمه و فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده جگر
تصویر ساده جگر
ساده لوح ساده دل خفیف العقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده نمک
تصویر ساده نمک
نمک ناب و خالص، بانمک ملیح
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کار سادگان و ساده رویان دارد بیریش امر، نوعی زرگری ساده و بی پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده طور
تصویر ساده طور
شخص بی تکلف صاف و صادق بی ریا ساده وضع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده رنگ
تصویر ساده رنگ
صاف بیرنگ پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده نمک
تصویر ساده نمک
((~. نَ))
زیبا، بانمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده رنگ
تصویر ساده رنگ
((~. رَ))
بی رنگ، پاکیزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده کار
تصویر ساده کار
بی ریش، امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده جگر
تصویر ساده جگر
((~. جِ))
بی مکر و حیله
فرهنگ فارسی معین
خوش باوری، زودباوری، ساده دلی، ساده لوحی، ساده اندیشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ساده گی
تصویر ساده گی
Ordinariness
دیکشنری فارسی به انگلیسی